بِسمِ ربِّ الحُـســیـن..
عشق رُسواییِ محـــض است که حـــاشا نشـود
عاشقی با اگــر و شایــــد و امــا نشــود...
و من چه کرده ام برای مذهبم
و او چه کرد
وای بر من ...
که فقط یدک کشی شده ام برای اسم شیعه
بزرگواران دیدن این کلیپ رو از دست ندید
ماجرای شیعه شدن یک وهابی
تمام دردهای دنــــیــــــــــــــــا در این روضه هست ...
خرج تو میکنم دلتنگی هایم را ، به امید دیدار کربلای تو ...
من دلم نازک است و زود می گیرد...
اما ایمانم اگر به چیزی بند کند ، دیگر هیچ حرفی نمی تواند آن را سست کند ؛
ایمان دارم وقتی دلم عجیب برای تو تنگ می شود ...
وقتی عجیب دل هوای دیدارت دارد ...
وقتی عجیب جاذبه ی قلبم به سوی توست ...
آن لحظه نوشته می شود به پایم ثواب زیارتت!
و دلم قرص میشود که تو را از همین اتاقم و پشت پنجره ای نیمه باز زیارت کرده ام...
وقتی که نسیم ، موهایم را نوازش میکند...
به خودم تلقین می کنم که تو صدایم را شنیده ای و قدری از هوای ملکوتی بین الحرمینت را برای دل خسته ام فرستاده ای...
من به همین چیزها دل خوش کرده ام و گرنه که تا بحال از غم دوریت ...
دلم به حال خود میسوزد...
دلم میسوزد که نمی توانم از نزدیک بـــبــــــویـــمــت...
عطر سیب حرمت آرزوست ...
حضرت ارباب ، ســــلامٌ عَــلَـــیــــک...
پ.ن : میترسم از شب قدر ، نکند بیاید
و برود و من جا بمانم از قافله ی کربلایی های امسال ، نکند امسال کربلایی نشوم ...