عاقبت یک روز مغرب محو مشرق
می شود
عاقبت غربی ترین
دل نیز «عاشق» می شود
شرط می بندم که فردایی _
نه خیلی دیر و دور _
مهربانی، حاکم کل منـــــــــاطق می شود
...
هم، زمان سهمیه ی دل های
دل تنگ و صبور
هم، زمین ارثیه ی جانهای
لایـــــق می شود
قلب هر خاکی که بشکافد،
نشانش عاشقی ست
هر گلی که غنچه زد، نامش
شقایق می شود
با صداقت، آسمان سهمی برابر می دهد
با عدالت ، خاک تقسیم
خلایق می شود
عقل هم با عشق، یک جوری توافق می کند
عشق هم با عقل، یک نوعی موافق می شود
عقل اگر گاهی هوادار
جنون شد، عیب نیست
گاه گاهی عشق هم، هم رنگ
منطق می شود!
صبح فردا، موسم بیداری
آیینه هاست
فصل فردا، نوبت کشف
حقایق می شود
دست کم، یک ذره در تاب و
تب خورشید باش
لااقل، یک شب بگو : کی
صبح صادق می شود؟
می رسد روزی که شرط
عاشقی، دلدادگی ست
آن زمان، هر دل فقط یک بار عاشق می شود
خلیل ذکاوت
میلـاد منجی جهان مبارک باد